مشاهده بیشتر
در عصری که مفهوم توسعه بی آن که به حوزه انرژی گره بخورد، معنای مستقلی نمییابد و زیربناهای اقتصادی، صنعتی و حتی دیپلماتیک کشورها در تار و پود الگوهای تامین و مصرف انرژی تنیده شدهاند، این پرسش بنیادین مطرح میشود که نهادهای تصمیمگیرنده بینالمللی در بزنگاه تغییر، چه الگویی برای عبور از عصر کربنمحور به ساختارهای زیستپذیرتر در پیش گرفتهاند؛ پرسشی که در دل خود چالش عدالت، پایداری، رقابتپذیری و بازتعریف سیاستگذاری در این بخش را نهفته دارد. در حقیقت، آنچه امروزه در حوزه انرژی رخ میدهد، حاصل تلاقی سرمایهگذاریهای هدفمند دولتی و خصوصی، اصلاح سیاستهای مالیاتی و حمایتی، پیشرفتهای فناورانه در تولید و بهرهوری و شکلگیری ساختارهای تازه در بازارهای جهانی است، چراکه از ایالات متحده آمریکا گرفته تا کشورهای عضو اتحادیه اروپا، مسیر جهانی تولید انرژی در حال بازنویسی است. در این میان، آرایش فناورانه زنجیرههای تولید و توزیع نیز مسیری پرتحول را در پیش گرفتهاند، مسیری که در بطن خود بازتابی از ظهور نظمی نوین در ساختار توزیع انرژی در بسیاری از نقاط جهان را به نمایش میگذارد.
در میانه گذار بیسابقهای که طی آن مرزهای میان رقابت و حمایت، بازار و دولت، استقلال و همپیوندی جهانی دستخوش تحولات بنیادی شدهاند، آنچه در عرصه سیاستهای صنعتی رخ داده، تبلوری از بازاندیشی در باب نقش دولت در چشمانداز آینده تولید است؛ آیندهای که در آن، سیاستگذاران در اقصینقاط جهان، ناگزیر به بازآرایی اولویتها و ظرفیتها در کشور هستند. در چنین چشماندازی که قواعد مرسوم پاسخگوی نیازهای نوین جهان نیستند، مفهوم حمایت دولتی اهمیتی دوچندان یافته، چراکه تشخیص مرز میان توسعه توان داخلی و ایجاد اختلال در بازار به امری دشوار و تعیینکننده بدل شده است. با نگاهی ریشهای و تحلیلی به این روند نوظهور جهانی، پرده از ابعادی پنهانی برداشته میشود که در پس تصمیمات سیاستگذاران نهفتهاند؛ ابعادی که از دگرگونی در مفهوم خودکفایی و تعامل با جهان گرفته تا چالش پاسخگویی به فشارهای ژئوپلیتیک و پایبندی به ملاحظات اقتصادی، خبر از ظهور عصری نوین میدهند.
مسیر تحولات صنایع مس در دنیا به سمتی رفته است که علاوه بر تغییرات تکنولوژیک و مولفههای مرتبط با ارزش تولید و میزان عرضه و تقاضا برای این فلز، یک گذار جغرافیایی نیز در این حوزه در طول یک قرن اخیر رخ داده است. به گونهای که صنایع تولید مس در این بازه زمانی، از کشورهای توسعهیافتهای همچون ایالات متحده آمریکا، اروپا و اقتصادهای پیشرفته آسیا نظیر ژاپن، به کشورهایی با اقتصاد در حال توسعه که چین، هندوستان، شیلی، پرو و کشورهای منطقه «ASEAN» منتقل شده است. نظر به تداوم روندهایی همچون برقیشدن و تکامل تکنولوژیهای دیجیتال به خصوص در این اقتصادهای نوظهور درحال توسعه، روند تولید مس در چنین کشورهایی به شکلی روزافزون در حال رشد است و به نظر میرسد که روندهای آتی در مورد صنایع تولید مس توسط کشورهای درحال توسعه هدایت شود.
اهمیت جایگاه آلومینیوم در تمام صنایع دنیا، کشورهای بسیاری را به عرصه تولید این فلز کشانده است. تولید این فلز با وجود کاربرد گسترده و مزیتهایی که برای صنعتگران ایجاد میکند، دارای فرایندی بسیار انرژیبر و آلاینده است. این مسئله با توجه به بحران انرژی در کشورهای توسعهیافته، به معضل تبدیل شد و صرفه اقتصادی در تولید آلومینیوم را کاهش داد. از این رو، انتقال صنایع تولید آلومینیوم به کشورهای در حال توسعه به عنوان یک روند تدریجی، علاوه بر این که رشد اقتصادی قابل توجهی را برای کشورهای درحال توسعه فراهم کرد، منجر به کاهش انتشار کربن در اقتصادهای توسعهیافته و حفاظت از اقلیم و محیط زیست آنها شد.
صنعت فولاد که از مهمترین محرکهای رشد زیرساختی و همچنین تولید ثروت در دنیا محسوب میشود، تغییر و تحولات عمیقی را در چند دهه گذشته پشت سر گذاشته است. به این معنا که رشد تولید و توسعه صنایع فولاد از اواخر قرن بیستم بیش از آن که تحت تسلط فولادسازانی همچون ایالات متحده آمریکا، اروپا و ژاپن باشد، توسط فولادسازان جدیدی از جمله چین و هندوستان و سایر کشورهای درحال توسعه هدایت شد. به نوعی میتوان گفت که صنایع فولاد یک گذار جغرافیایی را از کشورهای توسعهیافته و پیشرفته به کشورهای در حال توسعه طی کرد که این انتقال، منجر به بروز تغییرات قابل توجهی در زنجیره ارزش فولاد شد که البته تبعات منفی اقلیمی و زیستمحیطی قابل ملاحظهای را متوجه بازارهای جدید این محصول کرد.
در عصری که تحقق توسعه اقتصادی مستلزم طراحی مسیرهایی منحصربهفرد، انطباقپذیر و ریشهدار در بافت نهادی، ظرفیتی و تاریخی هر کشور است، سیاستهای صنعتی چهرهای تازه به خود گرفتهاند؛ رویکردهایی که با دوری از کلیشههای توسعه وابسته، بر مدار توانمندسازی داخلی، ارتقای فناورانه و ساخت مزیتهای رقابتی مقاوم، مسیر بازتعریف اقتصاد ملی را با دقت، تامل و پیوستگی طی میکنند. در این منظومه نوظهور، سیاستگذاری صنعتی تجلیگاهی برای شکلدهی به آینده تولید، تنظیم رابطه میان نهادهای دانشی، بازیگران اقتصادی، ساختارهای فناورانه و منطق حاکم بر بازارهای جهانی است؛ جریانی چندوجهی که در آن، بومیسازی نه صرفا جانشین واردات است، که بستری برای خلق دانایی، انتقال عمیق فناوری و گسترش ظرفیتهای یادگیرنده را به ارمغان میآورد و همزمان، سیاستهای صادراتمحور نیز بر بنیاد تثبیت کیفیت، پرورش برند ملی و ساخت سیستمی رقابتی و پایدار در بستر جهانی استوار میشوند. این گفتمان نوین، فراتر از بازتعریف اولویتهای راهبردی سیاستها، دگرگونی در خود زبان توسعه را نمایان میکند؛ زبانی که توسعه را نه در وابستگی، که در استقلال فنی و نه در رشدهای ناپایدار، که در نهادسازی عمیق و پویای فناورانه جستوجو میکند.
در عصر مدرن امروز، با پیشرفتهای سریع و گسترده فناوریها و پیچیدگی فزاینده بازارهای جهانی، حفظ و ارتقای توان رقابت نظامهای صنعتی و ساختارهای اقتصادی مستلزم اهتمام به نوآوری و انطباق و همگام شدن با تحولات تکنولوژی است. در این بین، ایران به عنوان کشوری که از پتانسیلهای بالایی برای نقشآفرینی در مناسبات تجاری و اقتصادی جهان بهره میبرد، در سالهای اخیر در سایه عواملی نظیر بهرهوری پایین، وابستگی به خامفروشی و کم توجهی به مقوله نوآوری و تولیدات فناورانه نتوانسته است چنان که باید و شاید، مسیر توسعه صنعتی خود را با تحولات روز جهان همگام سازد که این مسئله کشور را از فرصتهای ارزشمندی برای تحقق رشد و اعتلای اقتصادی محروم کرده است. برای مثال در حالی نزدیک به ۴۲ درصد از ارزش صادرات کل زنجیره فولاد ایران در سال ۱۴۰۳ به شمش فولاد با قیمت میانگین هر تن ۴۵۴ دلار اختصاص داشته است که با حرکت به سمت تولید محصولات ویژه و با ارزشافزوده، میتوان ارزش افزوده چندبرابری را با مصرف همان میزان مواد اولیه و انرژی خلق کرد. تصویر «دفتر صدبرگ» قدیمی روی جلد، سمبلی از لزوم ترسیم طرح و برنامهای جدید برای ایجاد تحول صنعتی و گذر از الگوهای سنتی پیشین است؛ موضوعی که البته با گلوگاهی جدی در زمینه تکنولوژی و محدودیتهای ابزارهای در دسترس مواجه است. با این حال امید میرود با بهرهگیری از «سرمشق» جدیدی در راستای تحول و شکوفایی صنعتی، زمینه برای شکلگیری ساختار اقتصادی کارآمد، نوآور و رقابتپذیر فراهم آید و ایران بتواند جایگاهی شایسته در زنجیره تولید و ارزش جهانی کسب کند؛ جایگاهی که منجر به رشد پایدار، ایجاد اشتغال باکیفیت و افزایش تابآوری اقتصادی در برابر تحولات آینده شود.
در میان تحولات صورتگرفته در دنیا طی دهههای اخیر، ظهور هوش مصنوعی به عنوان یکی از تاثیرگذارترین تکنولوژیها در زندگی بشر، روندهای مختلفی نظیر صنایع تولید و بازار مصرف فلزات را دستخوش تغییرات قابل توجهی کرده و در این میان، مس به سبب ماهیت رسانایی برق و گرما، از اهمیت مضاعفی برخوردار شده است. البته باید گفت که رابطه هوش مصنوعی با زنجیره ارزش مس یک رابطه دوطرفه است؛ به این معنا که همانقدر که ابزارهای هوش مصنوعی موجب تسریع روند تولید و افزایش بهرهوری در معادن و صنایع مس میشوند، بسترهای پیادهسازی این الگوریتمها نیز برای پردازش اطلاعات و انتقال دادهها، به این فلز حیاتی نیازمند هستند. به عبارتی، گسترش کاربردهای هوش مصنوعی در حوزههای مختلف، افزایش تقاضا برای فلز مس را در پی دارد و در مقابل، این تکنولوژی نیز با الگوریتمهای هوشمندانه، به تولید بیشتر و عرضه محصولات باکیفیتتر کمک میکند.
پیشرفت هوش مصنوعی در دهه اخیر زمینهساز تحولات و شکلگیری روندهای مختلفی بوده است. روند تحولات زنجیرههای ارزش فلزاتی همچون فولاد و آلومینیوم از جمله موضوعاتی هستند که متاثر از فناوری هوش مصنوعی دچار تغییر و دگرگونی شدهاند. ابزارهای مبتنی بر این فناوری از یک سو، با افزایش میزان تولید، بهرهوری و سرعت کار و همچنین با کاهش هزینهها و میزان مصرف انرژی نقش مهمی در تکامل صنایع فلزی و بازار آنها ایفا میکنند. از سوی دیگر، بهکارگیری این ابزارها در راستای بهبود کیفیت تولید و برخورداری از مزایای آنها نیازمند مصرف فولاد و آلومینیوم است که در ساخت تجهیزات و سختافزارهای اجراکننده الگوریتمها به کار میروند. بنابراین میتوان گفت هر دو حوزه با تاثیرات متقابلی که بر هم دارند، میتوانند مسیر حرکت جهان و سایر روندهای اقتصادی، صنعتی و ... را با خود همسو کنند.
هوش مصنوعی در قالب فناوری هوشمند و تحولآفرینی که همچون رکنی سرنوشتساز در گستره صنعت انرژی رخ نموده، با نفوذی گسترده و چندلایه در ابعاد گوناگون تولید، توزیع و بهینهسازی مصرف، در مسیر دگرگونی ساختاری این عرصه گام برداشته است؛ گامی که افزون بر گشودن افقهای تازهای از کارآمدی و پایداری در این حوزه، با چالشهای امنیتی و مخاطرات سایبری نیز دستوپنجه نرم میکند. در این میان، کشورهایی همچون آمریکا، چین، آلمان، هندوستان و حتی مناطق کمتر توسعهیافتهای مانند خاورمیانه و آفریقا، هر یک با رویکردهایی ویژه در تلاشاند تا از ظرفیتهای هوش مصنوعی برای بهبود مدیریت انرژی و ارتقای بهرهوری استفاده کنند، به نحوی که هر کدام در روند رشد چشمگیر بازار این فناوری در حوزه انرژی تا سال ۲۰۳۲، نقش انکارناپذیری خواهند یافت. واکاوی تحولات پیشرو، چالشهای بنیادین و فرصتهای نوظهور در این عرصه، تصویری دقیق و جامع را از مسیر خلق آیندهای سبز و پایدار ارائه میدهد.
در عصری که بازاندیشی در کارکردها و پایداری زیستمحیطی سنگبنای پیشروی در بخش معدن به شمار میآید، هوش مصنوعی همچون نیرویی جهتبخش و همهجانبه وارد عمیقترین لایههای این صنعت شده و از درون، سازوکارهای بهرهبرداری، ایمنی و زیستمحیطی را دستخوش تحولاتی بنیادین کرده است؛ تحولاتی که نه فقط در فناوریهای تحلیلی و دادهمحور، بلکه در روندهای سرمایهگذاری، رقابتهای ژئوپلیتیک و نیاز فزاینده به پاسخگویی به الزامات زیستمحیطی نیز معنا مییابند. بررسی این روند در دل خود، مسیر توسعه شرکتهای پیشگامی را روایت میکند که با جسارت تمام به استقبال این تحولات فناورانه رفته و پرده از چالشها، مقاومتها و پیچیدگیهایی برمیدارد که در مسیر ادغام این فناوری با بخش معدن رخ نمودهاند. آمارهای جهانی، روندهای نوآورانه، سهم مناطق مختلف، نقش بازیگران صنعتی و تحولات آتی بازار همچون قطعاتی از یک پازل بزرگ کنار هم قرار گرفتهاند تا تصویری روشن، جامع و تحلیلی را از آینده حوزهای ترسیم کنند که در افقهای پیشرو، بیش از سیستمهای مکانیکی بر واحدهای پردازش هوشمند استوار خواهد بود.
هوش مصنوعی مفهومی است که در طول دهههای اخیر مورد توجه و تحقیق قرار گرفته و به یک ابزار کاربردی و مهم برای پاسخ به پرسشها، حل چالشها و معضلات و خلق مسیرهای نوآورانه در حوزههای مختلف تبدیل شده است. تکنولوژیهای مبتنی بر هوش مصنوعی در زمینههای پزشکی و سلامت، تولید صنعتی و معدنی، آموزش، امور مالی، امنیت سایبری، انرژیهای پاک و ...، در دهه اخیر زمینهساز تحولات چشمگیری شدند. این تحولات، از طریق تسهیل امور، افزایش دقت، سرعت، کیفیت و همچنین کاهش هزینهها، مسیر حرکت و رویکردهای اتخاذی جوامع را تا به امروز تحت تاثیر قرار دادهاند؛ تاثیری که انعکاس آن را در بهبود نسبی سبک زندگی انسانها و ارتقای سطوح رفاه اجتماعی میتوان دید.